در این گزارش می خوانیم:
وقتی تصور می کنید که شبی در یکی از کشورهای خاورمیانه با گروهی که آشنایی چندانی با آن ها ندارید باشید چه احساسی به شما دست می دهد؟ فکر کردن به این موضوع نیز می تواند برای شما اذیت کننده باشد چرا که بیشتر افراد با سوء ظن به این کشورها سفر می کنند. به ما گفته شده است که از غریبه ها برحذر باشیم چرا که هر لحظه در معرض کلاهبرداری، سرقت و یا حتی بدتر از آن هستیم. به ما گفته شده که در همه حال کاملا مراقب باشیم.
اما "سوزی گریگ" دختر 26 ساله استرالیایی که به ایران سفر کرده است، چه دیدگاهی در این رابطه دارد. اولین سئوالی که شما از او می پرسید این است که آیا تجربه خطرناکی داشتی؟ احتمالا شما با پاسخ سوزی شگفت زده شوید: "احساس امنیتی که من به عنوان یک دختر تنها در ایران داشتم، از بسیاری دیگر از جاهای دنیا، بیشتر بود."
او لحظات شیرینی را در ایران تجربه کرده و می گوید مهم است تا جایی که می توانید به مردم "بله" بگویید: "اگر مردم شما را به چیزی دعوت کردند، جواب مثبت بدهید؛ مگر اینکه مشکل خاصی داشته باشید. ایرانی ها واقعا نسبت به دعوت کردن دیگران به منزلشان اشتیاق دارند."
ایران یک کشور اسلامی است و "سوزی" می گوید میزان افتراق میان زن و مرد در نگاه اول برای او تعجب انگیز بوده است. مثلا در تهران، واگن اول و آخر تمامی متروها مخصوص خانم هاست. در اتوبوس ها نیز مردها در قسمت جلوی اتوبوس می نشیند و زن ها در قسمت عقبی اتوبوس و یک در جداگانه در قسمت عقب اتوبوس برای آن ها وجود دارد. سوزی در این رابطه می گوید: "مقداری عجیب بود که هنگام پرداخت کرایه اتوبوس باید از در عقب پیاده می شدی و از بیرون کرایه را به راننده می دادی."
به هر حال این بدان معنا است که در ایران وسایل نقلیه عمومی برای خانم ها کاملا امن است. سوزی می گوید: "من به راحتی می توانستم در شب سوار مترو شوم و نگرانی هم از بابت اذیت و آزار احتمالی نداشته باشم. صادقانه بگویم؛ من واقعا این سیستم را دوست داشتم."
او می گوید مردهای ایران نیز عموما انسان های بسیار محترمی بودند؛ "مردم به خاطر اینکه من چهره ای ایرانی نداشتم بسیار به من نگاه می کردند، اما این خوب بود. به عنوان یک گردشگر، مردها اصلا قصد بدی نسبت به من نداشتند و اگر بخواهم صادقانه بگویم من در استرالیا احساس ناراحت کننده بیشری نسبت به ایران داشتم.
"سوزی" در ایران تنها یک خاطره بد داشته است آن هم زمانی که مردی در خیابان به دنبال او بوده و خواسته با او صحبت کند. او به یک مغازه فلافلی رفته و صبر کرده تا آن مرد دور شود. او در این رابطه می گوید: "این اتفاق مرا ترساند اما اگر آن را با ادامه سفرم مقایسه کنم؛ قطعا حادثه ای نادر بود."